یا صاحب الزمان

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

یا صاحب الزمان

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

چگونه دوره امامت آغاز شد؟

چهارشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۹ ب.ظ


خلفای عباسی بنابر عادت معمول خویش ، هرگاه فرصتی برای کشتن اولیاء الله می یافتند ، فورا آنها را به زهر از پای در می آورند .
معتصم نیز ، امام حسن عسکری (ع) را به زهر شهید کرد و سپس درصدد یافتن فرزند آن حضرت برآمد تا او را نیز از میان بردارد و به خیال خویش دنباله امامت را نیست و نابود گرداند .

معتصم عده ای را به خانه امام فرستاد تا هر که و هر چه در آنجاست توقیف کنند . بهتر است خبر این ماجرا را از زبان احمد بن عبد الله بن یحیی بن خاقان پسر وزیر معتصم بشویم . او در این باره می گوید :
چون امام حسن عسکری بیمار شد . پدرم به من پیغام داد که امام بیمار شده . آنگاه خود همان لحظه سوار شد و به دارالخلافه رفت و سپس با پنج نفر از خادمان امیرالمومنین معتصم شتابان بازگشت . همه آنان از افراد مورد وثوق و خواص خلیفه بودند . یکی از آنها هم «نحریر» بود. پدرم به آنها دستور داده بود در خانه حسن بن علی باشند و اوضاع و احوال او را زیر نظر بگیرند . همچنین در پی عده ای از پزشکان فرستاده بود و به آنان دستور داده بود که در خانه امام حسن عسکری رفت و آمد کنند و هر بام و شام از او پرستاری و مراقبت کنند .
چون دو روز از این ماجرا گذشت ، کسی نزد پدرم آمد و به وی خبر داد که آن حضرت بیماری اش شدت یافته و ضعیف شده است . پدرم سوار شد و به خانه آن حضرت رفت و به پزشکان دستور داد بخوبی حال آن حضرت را تحت نظر بگیرند . همچنین در پی قاضی القضات فرستاد و به او دستور داد که پیش او بیاید و ده تن از کسانی را که به دین و امانتداری و پرهیزگاری آنان مطمئن است ، انتخاب کند و با خود بیاورد . آنگاه تمام آنها را به خانه امام حسن فرستاد و به ایشان تکلیف کرد که شبانه روز همانجا بمانند . آنها در آنجا بودند تا آنکه امام حسن عسکری (ع) در گذشت . با رحلت او سامراء یکصدا ناله برمی آورد که ابن الرضا از دنیا رفت .
خلیفه عده ای را به خانه آن حضرت فرستاد تا خانه و اتاقها را بازرسی کنند و هر آنچه در خانه است مهر و موم نمایند و نشان فرزند آن حضرت را بجویند . همچنین زنانی آوردند که از حمل و آثار آن آگاه بودند . زنان پیش کنیزهای امام رفته ، یکایک آنها را معاینه کردند . یکی از این زنان ادعا کرد که در میان این کنیزها ، کنیزی است که نشانه حمل با خود دارد .
از این رو دستور دادند آن کنیز را در اتاقی نگه دارند . نحریر و یارانش و نیز زنانی که با او بودند ، مامور مراقبت از این اتاق شدند .

3.jpg

سپس احمد بن عبدالله در ادامه گفتار خویش می گوید :
مامورینی که گمان می کردند آن کنیز باردار است و از او مراقبت می کردند ، دو سال و اندی وی را زیر نظر داشتند تا آنکه به اشتباه خود پی بردند . سپس میراث امام حسن میان مادر و برادرش جعفر ، تقسیم شد و مادرش ادعا کرد وصی او است و این امر نزد قاضی ثابت شد .
سپس وی ماجرای مخالفت جعفر با وصایا را نقل کرده تا آنجا که می گوید :
بیرون آمدیم ، وضع بر همین منوال بود ، و خلیفه امروز در پی جستن نشانی از فرزند امام حسن (ع) است .( کمال الدین- صدوق ، ج 1 ، ص 125)
بدین گونه قدرت جاهلی و استکباری می کوشید ، ریشه های امامت را از بیخ برکند و حرکت اصیل مکتبی را دستخوش نابودی سازد . اما به مقصود خود نایل نیامدند که دست خداوند بر فراز دستان آنها بود .
« خواهند پرتو خدا را با دهانهای خویش فرونشانند اما خداوند چنین نخواهد مگر آنکه پرتو خویش را به انجام رساند ، هر چند که کافران تا خوش دارند» (سوره توبه، آیه 32)
امام حجت (ع) عمویی داشت ، که نامش جعفر بود . او ادعا می کرد که امامت پس از برادرش امام حسن عسکری (ع) حق اوست . بنابر همین ادعای باطل او مردم را به خود می خواند .
جعفر که خود می دانست از شایستگی های کافی برای امامت بهره ای ندارد و به خوبی آگاهی داشت که امت ، پیشوایی او را به رسمیت نمی شناسد نزد عبدالله بن یحیی بن خاقان ، وزیر خلیفه وقت عباسی رفت ، و کوشید از کمکهای او برخوردار شود . پسر این وزیر ماجرای این برخورد را چنین بازگو می کند :
پس از تقسیم میراث ، جعفر نزد پدرم آمد و بدو گفت : حقوق پدرم را برای من نیز مقرر دار و هر سال 20 هزار دینار به من انعام بده .
پدرم او را از این خواسته نهی کرد و بدو گفت : احمق! خلیفه ، در مورد کسانی که ادعا می کنند پدر و برادر امامند ، شمشیر خویش را آخته و تازیانه اش را بالا برده تا آنان را از این باور بازگرداند . اما این امکان برای خلیفه فراهم نشد تا آنان را از این اعتقاد درباره پدر و برادر تو منصرف سازد . پس اگر تو پیش پیروان پدر و برادرت امام بودی چه نیازی به خلیفه داشتی که حقوق آنها را برای تو قرار دهد؟ و اگر پیش اینان چنین جایگاهی نداری ، در نزد ما هم بدان حقوق دست نخواهی یافت .
دیری نپایید که جعفر از این ادعای دروغ خود دست برداشت و به راه صواب بازگشت و امامت حضرت حجت (ع) را پذیرفت . از این رو پیش شیعیان که او را جعفر کذاب نامیده بودند ، ملقب به «جعفر تواب» شد .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی